آرمین چیزی نگفت.....
محسن آرمین عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت: اطلاعات جدیدی در باره قتل زهرا کاظمی دارم که نمیتوانم بیان کنم.
در این زمینه خبرنگاری با وی مصاحبه نموده که میخوانید.
خبرنگار: آقای آرمین از ترس نمیتوانید بیان کنید.
آرمین: نخیر
خبرنگار: به صلاح مملکت نیست ؟
آرمین: نه عزیزم، اتفاقأ خیلی هم به صلاح هست.
خبرنگار: پس چرا نمیگید ؟
آرمین: آخه.....
خبرنگار: خیلی ناجوره ؟
آرمین: آره، نمیشه گفت.
خبرنگار: یعنی که.......
آرمین: در گوشت میگم ولی جون من، از من نشنیده بگیر.
خبرنگار: مطمئن باشید ما زبانمون قرصه.
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: نه بابا .....خودش رفت تو سلول زهرا کاظمی.. !
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: مرگ من راست میگی....با یک میله آهنی ؟
آرمین: آره
خبرنگار: آخه....... میله برای چی ؟
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: همینجوری زد تو سرش ....مگه میشه ... آخه یک فرقی باید بین انسان و ....لا الاه......
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: وا......... عجب قاضی مرتضوی های نامردی پیدا میشن تو دنیا
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: باورم نمیشه ....... بعد هم سرش رو انداخت پایین و اومد بیرون
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: جون من دیگه نگو، حالم از هرچی قاضی به هم خورد.
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: آقا بسه.... جون مادرت ول کن.
آرمین: در گوشی، پچ ....
خبرنگار: ای بابا چه غلطی کردیما.........
آرمین: حالا حق داشتم که نگم ؟
خبرنگار: آره والا.... همون بهتر که نگی، مردم هم ندونن بهتره، تازه شانس بیاری بگوش رهبر نرسه و گرنه واویلا
آرمین: تو فکر میکردی ترس من از چی بود ؟
خبرنگار: با تشکر از شما
محسن آرمین عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت: اطلاعات جدیدی در باره قتل زهرا کاظمی دارم که نمیتوانم بیان کنم.
در این زمینه خبرنگاری با وی مصاحبه نموده که میخوانید.
خبرنگار: آقای آرمین از ترس نمیتوانید بیان کنید.
آرمین: نخیر
خبرنگار: به صلاح مملکت نیست ؟
آرمین: نه عزیزم، اتفاقأ خیلی هم به صلاح هست.
خبرنگار: پس چرا نمیگید ؟
آرمین: آخه.....
خبرنگار: خیلی ناجوره ؟
آرمین: آره، نمیشه گفت.
خبرنگار: یعنی که.......
آرمین: در گوشت میگم ولی جون من، از من نشنیده بگیر.
خبرنگار: مطمئن باشید ما زبانمون قرصه.
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: نه بابا .....خودش رفت تو سلول زهرا کاظمی.. !
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: مرگ من راست میگی....با یک میله آهنی ؟
آرمین: آره
خبرنگار: آخه....... میله برای چی ؟
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: همینجوری زد تو سرش ....مگه میشه ... آخه یک فرقی باید بین انسان و ....لا الاه......
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: وا......... عجب قاضی مرتضوی های نامردی پیدا میشن تو دنیا
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: باورم نمیشه ....... بعد هم سرش رو انداخت پایین و اومد بیرون
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: جون من دیگه نگو، حالم از هرچی قاضی به هم خورد.
آرمین: در گوشی، پچ پچ پچ پچ پچ
خبرنگار: آقا بسه.... جون مادرت ول کن.
آرمین: در گوشی، پچ ....
خبرنگار: ای بابا چه غلطی کردیما.........
آرمین: حالا حق داشتم که نگم ؟
خبرنگار: آره والا.... همون بهتر که نگی، مردم هم ندونن بهتره، تازه شانس بیاری بگوش رهبر نرسه و گرنه واویلا
آرمین: تو فکر میکردی ترس من از چی بود ؟
خبرنگار: با تشکر از شما
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home