داروَک

Wednesday, February 25, 2004

خاتمی و قولش

سید محمد خاتم شش سال و اندی رئیس والوزراء بود. هر نیمه شب مست از میخانه رهبری، چون به خانه میشد، نعلین تا به تای خیانت و استعفاء، زپای بدر میکرد و یکی یکی بر دیوار همسایه که ملت بود میکوفت و خوابشان آشفته میکرد. عاقبت ملت با احترام راه بر وی گرفتند و قول ستاندند و قول بداد که چنین نکند.
چون فردای انتخاب گشت، باز مست ز می رهبر عزم خانه کرد، چون برسید نعلین خیانت از پا بکند و بر دیوار کوفت، ناگه قول بیاد آورد، لنگه استعفاء آرام بر زمین نهاد و بخفت. بامدادان ملت راه بر وی ببستند و فغان، که دانی دوش چه کردی؟ خاتم پاسخ بداد، که به قولم پایبند بوده و هستم، ورنه هردو لنگه بر دیوار میزدم. ملت دگر بر آشفتند که اینبار تا صبح در انتظار لنگه دوم، بنشسته که به دیوار زنی تا بخسبیم.
آقای خاتمی، آیا بعد از برگزاری انتخابات نامشروع بر خلاف گفته هایتان و تمدید آن تا ساعت ده شب با حکم حکومتی رهبر و زیر بار ننگ بالا بردن آمار انتخابات، پس از ملاقات نیمه شب با رهبر و راهبران، فکر میکنید تپه ای برای گل کاری باقی گذاشته اید؟ آقای خاتمی با شما هستم.......

به قول شاعر بزرگ که نمیدانم، سعدی بود یا حافظ یا مولوی :

آخوندی که به قدرت کرده عادت
دیگه نمیره ولایت

زان وفاداران و یاران یاد باد............داروَک

www.daarvak.blogspot.com
darvak@spray.se



مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Saturday, February 21, 2004

اندرز به محافظه کاران

اندرز اول:

بوقلمونی، گاوی بدید و بگفت: در آرزوی پروازم اما چگونه ندانم، گاو پاسخ داد: گر ز تپاله من خوری قدرت بر بالهایت فتد و پرواز کنی. بوقلمون بخورد و بر شاخی نشست. تیراندازی، بوقلمون بر درخت بدید، تیری بر آن نگون بخت بینداخت و هلاکش نمود.
نتیجه:
با خوردن هر گندی شاید به بالا رسی، لیک در بالا نمانی.

اندرز دوم:

گنجشکی از سرمای بسیار قدرت پرواز از کف بداد و در برف افتاد. گاوی گذر همی کرد و تپاله بر وی انداخت . گنجشک ز گرمای تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد. گربه ای آواز بشنید، جست و گنجشک بدندان بگرفت و بخورد.
نتیجه:
هر که گندی بر تو انداخت، حتما دشمن نباشد.
هر که از گندی بدر آوردت، حتما دوست نباشد.
گر خوشی، دهان ببند و آواز، بلند مخوان.

اندرز سوم:

خرگوش از کلاغی بر سر شاخ پرسید که آیا من نیز میتوانم چون تو نشسته ، کار نکنم؟ کلاغ پاسخ داد: چرا که نه. خرگوش بنشست بی حرکت، روباهی از ره رسید و خرگوش بخورد.
نتیجه:
لازمت نشستن و کار نکردن بالا نشستن است.

اندرز چهارم:

از برای تعیین رئیس، اعضاء بدن گرد آمدند. مغز بگفت که مراست این مقام که همه دستورات از من است، سلسله اعصاب شایستگی ریاست، از ان خود خواند: که منم پیام رسان به شما ، که بی من پیامی نیاید . ریه بانگ بر آورد : هوا، که رساند؟ ... من، بی هوا دمی نمانید، پس ریاست مراست. و هر عضوی به نحوی مدعی، تا به آخر که سوراخ مقعد دعوی ریاست کرد. اعضاء بنای خنده و تمسخرنهادند و مقعد برفت و شش روز بسته ماند. اختلال در کار اعضاء پدیدار گشت. روز هفتم، زین انسداد جان ها به لب رسید و سوراخ مقعد با اتفاق آراء به ریاست.

نتیجه:
چون لازمت ریاست علم و تخصص نباشد، هر سوراخ مقعدی ریاست کند.


زان وفاداران و یاران یاد باد...........داروک

www.daarvak.blogspot.com
darvak@spray.se





مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Friday, February 13, 2004

گپ سیاسی در تاکسی

- خاتمی رو دیدی چکار کرد ؟
- چکار کرد ؟
- خیانت کرد .
- به کی ؟ .... به رهبر؟
- نه بابا .. به ملت .
- مگه بار اولش بود ؟
- نه .
- پس چی ؟
- آخه ایندفعه خیلی خیانت کرد .
- خیانت مگه درجه داره ؟ خیانت خیانته دیگه
- آخه با حکم حکومتی رهبر انتخابات رو برگزار میکنه !
- مگه دفعه اوله که رهبر حکم حکومتی میده ؟
- نه، ... یکبار هم به مجلس داده بود.
- مجلس چکار کرد ؟
- هیچی .
- خوب حالا انتظار داشتی خاتمی چکار کنه ؟
- استعفا بده .
- برای چی ؟
- برای اینکه میخوان حکومت اسلامی بر قرار کنن.
- مگه تا حالا چی بوده ؟
- جمهوری اسلامی .
- پس وسط این جمهوری، ولی فقیه چه کاره بود؟
- همه کاره.
- رئیس جمهور و مجلس که اصل جمهوری اند چه کاره بودن ؟
- هیچ کاره.
- مگه ولایت مطلقه فقیه، از اساس حکومت اسلامی نیست؟
- چرا.
- پس چرا اینقدر جوش میزنی؟
- آخه ایندفعه آقا واعظ و رهبر و دارودستشون میخوان با حکومت اسلامی ظلم را از بین ببرن و عدل بر قرار کنند.
- خوب، اشکالش چیه؟
- اینش اشکال نداره، مشکل اینجاست که بعدش میخوان مملکت و حکومت را به صاحب اصلیش امام زمان تحویل بدن.
- اون رو که تحویل دادند رفت.
- بدون خون ریزی؟
- آره .
- پس آقا امام زمان تحویل گرف.....
- صبر کن بابا ...... به ایشون ندادند که!
- مرگ من،....... پس به کی دادن ؟ .... کی ؟
- یک مقدارش تحویل در منزل بود که آقا روحانی سه هفته پیش زحمت کشیدن در پاریس تحویل دادند، باقیش که حواله بود ، پرنس چارلز، چند روز پیش شخصأ از خاتمی تحویل گرفتند.
- هم مملکت و هم حکومت رو؟
- نه بابا فقط مملکت و.
- چرا حکومت و ندادن ؟ اون هم میدادن!
- مملکت و دادن که حکومت و نگهدارن. اینا حکومت تحویل بده نیستن که.
- حتی به امام زمان ؟
- حتی به امام زمان!
- ای دست بشکنی که به خاتمی رای دادی. میدونستم!-
- چی رو میدونستی ؟
- میدونستم که عدلی در کار نیست، این ظالما خیلی همت بکنن ظلم رو بالسویه کنند، و حکومت تحویل بده هم که نیستن ، آقا امام زمان هم، همینطوری که سر حال باشند و ملالی نداشته باشند، همه رو از دم تیغ میگزرونند تا زیر رکاب اسبشون رو خون بگیره حالا چه برسه که از دست اینا بخاطر تحویل ندادن حکومت عصبانی هم بشن، دیگه واویلا ... به منو تو هم رحم نمیکنند.
- ولی عوضش از این همه ظلم راحت میشیم.
- چی چی رو راحت میشیم... من بدبخت، تازه سه ماه ازدواج کردم، بعد از سالیان جون کندن بالاخره یک خونه تونستم اجاره کنم و دست زنم رو بگیرم برم توی اون خونه.
- پس تو نگران برباد رفتن مملکت نبودی؟
- مگه برباد نرفته بود!
- از اینکه دست اجنبی بیفته چی؟
- مگه دفعه اوله!
- شوفر تاکسی: داداش، لطفأ بحث سیاسی نکن!


زان وفاداران و یاران یاد باد...............داروَک

www.daarvak.blogspot.com
darvak@spray.se













مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin